امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

عشق مامان و بابا

آخر هفته با عمو همت و خاله جون فهیمه

   مدتها بود که پسرم از عمو همت قول گرفته بود تا هر وقت از تهران اومدن یک شب خونه ما پیش امیرمحمد بخوابن . خیلی کم پیش بیاد خونه ما بخوابن بدلیل اینکه بابابزرگ (پدر مامانی) بسیار حساس هستند و به شدت دوست دارن که همه بچه ها در منزل ایشون سکونت داشته باشند .    بالاخره طلسم شکست و شب جمعه عمو همت و خاله جون فهیمه اومدن . امیرمحمد هم کلی ذوق و شوق . عمو همت و برد تو اتاقش و باهاش بازی کرد . موقع خواب هم گفت مامانی عمو همت و خاله جون فهیمه تو اتاق من بخوابن . به من کمک کرد تا براشون رختخواب بذاریم . مامانی من هم روی ملافه خودم میخوابم . ( به تشکش میگه  ملافه ) . چند تا از وسایل تو اتاقشو جابجا کردم که بتونم رختخوا...
20 دی 1392

روزهای تعطیل ما

    امیرمحمد تو اتاقش در حال بازی با سگا و بازی سونیک  . میگم  امیرمحمد در چه مرحله ای از بازی هستی ؟ میگه مرحله آب زلاب ؟  چی ؟ آب زلاب که خیلی خطرناک ...  مامانی حواسمو پرت نکن!!! سونیک میفته تو آب زلاب و جونشو از دست میده ... امیرمحمد جان اون مواد مذاب پسرم ... با خنده  جواب میده آها آره همونی که شما میگی مواد مذاب ... آب زلال یه چیز دیگه است .... اشتباهی گفتم ...       صبح یه روز تعطیل . بابایی برای امیرمحمد کتابی که از مهد کودک فرستاده  بودند و  خوند . کتابش شعر و رنگ آمیزی بود . امیرمحمد گفت مامانی نقاشیهارو با هم رنگ کنیم ؟ گفتم باشه . مدادرنگی...
7 دی 1392

شب یلدا

کاردستی مهدکودک امیرمحمد خان برای شب یلدا       روز آخر هر ماه برای من تو اداره روز شلوغ و پرکاریه .ساعت دو و نیم از اداره خارج شدم . ساعت سه وقت دکتر داشتم . تا برسم خونه ساعت 4 شد . همانطور که در پست قبلی گفته بودم خونه مادرجون دعوت داشتیم . بابایی و امیرمحمد از ساعت 2 به خونه مادرجون رفتند . وقتی رسیدم خونه سریع دست بکار شدم چون برای خونه مامانم کیک و ... درست کرده بودم گفتم تبعیض قائل نشم . این بود که دست بکار شدم و یک کیک شیفون واقعا فوق العاده تو مایکروفر درست کردم . دستورشو از سایت    http://jelle.blogfa.com   (آشپزخانه الهام )  گرفتم . یک کیک با دستور پخت راحت و  با...
2 دی 1392
1